| فسیل: کمدی سوم شخص
| نقدی بر فیلم « فـسیـل »
| نويسنده: آریاباقــری
| نمره ارزیابی: 0.5 از 4
کمدی «فسیل» ساخته «کریم امینی» زاده فرهنگ «کمدی سوم شخص» است. کمدیهای سوم شخص اساسا عامیانه هستند. در نتیجه مستعد به شخصیسازی رخدادها و اتفاقات مربوط به قصه و شخصیت کار نیستند. بیرونی، عرَضی و شخصثالثاند که از بیهویتیِ شخصیت و زمان - نه زمانه - تعمیم گرفتهاند. جدا از این مساله که براستی «فسیل» متکی به مدیوم سینماست یا خیر. بیایید روی مقوله کمدی فیلم بحث کنیم. چرا که فیلم بیش از همه ادعای کمیک بودن میکند. حال آیا براستی «کمدی سومشخص»، کمدی است؟ اصلا «کمدی سومشخص» چیست؟
«کمدی سومشخص» بطور دقیق کمدی هایی از جنس کمدیهای «فسیل» نیستند، بلکه فیلم «فسیل» ناخواسته مرزی میان یک کمدی درست و اصولی با یک کمدیهای سومشخص را حفظ میکند. برای همین نه غوطهور در ساحت عمیق ابتذالهای جنسیتی - مثل «هزارپا» و «گشتارشاد» - است و در باتلاق ضدقومی - مثل مجموعه «پایتخت» - قرار دارد که یک جماعت شهرستانی را با یک همسر عاقله - هما - تنها بگذارد تا همگی را با هتاکی و گستاخی قضاوت کرده و به راه راست هدایت کند. و از آنسو کمدی «فسیل» از فقر و بدبختی مردم هم سوژهٔ خنده نمیسازد تا علیه مردماش باشد. گویی ملبس به نوع دیگری از «کمدی سوم شخص» است و همین مساله، جنس کمدی - هدر رفته - اش را متفاوت میکند.
«کمدی سومشخص» جدا از بیهویتیِ ذاتی که دارد، مروج انفعال نیز هست. چون ناگزیر است که از کلیشه کپی کند. و رونوشتی ولو نخنما را در هیأتی جدید مجدد به مخاطب میفروشد. «همسر اول» را «همسر موقت» میکند و «زنبابا» را «شوهرننه» تا صرفا روبنای کار را تغییر دهد. نفس قضیه تغییری نمیکند. چه فرقی میکند که اگر همیشه پدر مخالف ازدواج تک دخترش با یک پسر قرطی بود؛ اینبار حالا این برادر بزرگ خانواده کاسه داغتر از آش بشود و ابراز مخالف کند؟ مگر فرقی دارد وقتی اصل، همان است.
حال اگر بخواهیم گریزی انتقادی-سیاسی به این مساله بزنیم، میتوانیم با ظهور جریان اعتراضات مردمیِ حساس اما مرکزگریز و چندپارهٔ سال 1401، فیلم «فسیل» را برخاسته از نیازی وافر به صلح و همخویشی دوباره دانست که رجوع به نوستالژی های ممنوعهای که در سینمای ایران معمولا تابو بوده است،. بطور مجدد جنس خواستها و سلیقه مردم را بنا به ارزشهای پیشاانقلاب بررسی و ارزیابی کند. اگر به زمان ساخت و زمان اکران فیلم نگاه کنیم متوجه میشویم که گویی «فسیل» مأموریتی را یافته بود که در زمان و موقعیت مناسب از بایگانی بیرون آورده شود تا بار دیگر، جدا از ارزیابیِ ارزشها و نگاه سیاسی مردم، عموم مخاطبین را با آن چیزی که احساس راحتی و صميمیت بیشتری میکنند، بصورت ارادی اما کاملا برنامهریزی شده، وفق داده و عیاق کند.
حال چه سوژهای بهتر از شخصیتی گمگشته در زمانِ تحت سلطه حکومتها، شخصیت اصلی فیلم «فسیل» در اصل با زمان و مقتضیات آن و شرایط حکومتی رخ داده بیگانه است و در یک الیناسیونِ شناختی اسیر شده است. در حکومت جمهوری اسلامی است اما فکر میکند در حکومت پهلوی است. حتی وقتی در شرایط موجود حکومت نیز کَمَکی استقرار مییابد باز خود را میان تیر و تفنگ ماموران سپاه و مجاهدین خلق مییابد. تا دم مرگ با سیانور خوردن - بجای خوردن قرص - میرود اما آن را به یُمن رفاقت نجات میدهند.
این نگاه تلطیف شده به شخصیت گمگشته سیاسی است که نه آگاه بر احوال امروزِ خویش است و نه صاحب شناخت و ادراکی از تاریخ است که دریابد بر او چه گذشته است. از این بابت، بااینکه آدم بدی نیست اما همیشه همچو از اینجا مانده و از آنجا راندگان است. چون هیچوقت در عصر خود زندگی نمیکند اگر هم بکند از او سوءاستفاده میشود، مثل تنها فیلمی که بازی میکند. چون او از حال و محل خود و احوالات دیگران آگاه نیست. سختیِ سیر و فراز و فرودهای اجتماعی و چگونگیِ استقرار و انهدامِ حکومتها را نمیبیند تا درک کند در چه موقعیت و شرایطی قرار دارد.
همچو طفلی بیگانه با جهان چشم باز کرده و خودرا در عصر خویش (در هر زمانی) بیگانه مییابد. همین هم کمدی میآفریند اما ریشه این کمدی نقدی جدی به انسانِ ایرانی عصر امروز است تا با دهن کجی به شرایطِ مغموم فعلی، اورا بیش از اینکه کنکاش و تحلیل کند، دچار خود-فراموشیِ اجتماعی و الیناسیونِ سیاسی و فرهنگی میداند.
دوستانش نیز همانند او، از «فتانه» و دوست چریکش دچار چنین عارضهای هستند. دوستی که همیشه در سودای کاذبِ اندیشهٔ مذبوحانه نجات «خلق» از یوغ استبداد و استثمار جهانی است. حال تنها شخصی که آگاه بر احوالات زمانهاش بوده، سپاهی شده است. شخصیتی که منفی نیست و از قضا از همان ها بوده است ولی از همان آغاز با مخاطب سمپاتیک میشود چون در میان دوستانش نرمال ترین شخص بوده و همیشه سرش در کار خودش بوده است. بابت همین حداقل بیشتر از دوستانش به خواستههای خود میرسد.
او از قبل بیدار و در صحنه حاضر - و واقف - بوده است. بابت همین درکش از مسائل، واقعبینانهتر از دوستانش است که اسیر اوهامات خویشاند. البته جنس اوهامات آنها نیز متفاوت است. یکی درگیر یک ایدئولوژی منحط چپی از یک آمال دست نیافتنی است - که به مرور زمان توتالیتاریستی میشود- اما دیگری - شخصیت اصلی- نه تنها فردی سیاسی نیست بلکه در معاش شخصی خود وا مانده است. او هوش سیاسی ندارد و در مسائلی کوچهبازاری و عوامانه درجا میزند. همین مساله میان دوستانش و او خط تفکیکی کمیک میکشد که اگر روایت بجای او، پشت شخص دیگری بود، به راحتی جامهٔ کمدی فیلم بدل به درام میشد.
حال تنها چیزی که «کمدی سوم شخص» فیلم «فسیل» را تلطیف میکند، ورود اندیشهٔ نقادانه به درد و دغدغه شخصیت اصلی قصه، از جانب سنگر سفارشی فیلم است که روایت جعلیِ آن در عین اینکه شرحی از دوره و حکومت پهلوی میدهد، نقد اساسی نیز به انسان عصر امروز دارد که اسیر خویشتنِ جا مانده از حوادث و وقایع اجتماعیاش است. یک نوع «خداحافظ لنین» ناکارآمد و ناموفق. حال اینکه روایت نانهاده و نامرئی فیلم چه میگوید، بماند. این بحث دیگری است - که بعدها درباره آن بنویسم. به همین علت سنگر نظارتی-سفارشی فیلم برای تلطیف شرایط معترضانهٔ موجود، برای اولین بار با چهره سپاه شوخی میکند، و بدان ارگان در سینما به چشم یک بستر خودمانیتر و خصوصیتری نگاه میکند که یکی از مامورینش، جدا از گذشته خود - که احتمالا تواب است - رفیقی در کما رفته دارد که مرامی قبل انقلابی دارد.
کمدی در همین به خواب رفتگی اوست. براستی اگر او بیدار میماند و در کما نمیرفت چه سرش میآمد؟ این دقیقا مرزِ درست میان کمدی و درام است که نشان میدهد فیلمنامه بدرستی بر این نکته آگاهی دارد. البته حضور «سید جواد هاشمی» نیز بعنوان یک سپاهی در این مقوله بیفایده نیست و میتواند چهره ملموس و شادابتری را از یک سپاهی در سینما ارائه دهد. او که از لحاظ قیافه ناخواسته مخاطب را یاد «فردوس حاجیانِ» شهرک الفبا میندازد، و اکثرا هم در سینما تیپیکِ یک انسان صاف و صادق و درستکار را بازی میکند که برای جوانانِ معاصی همچون پدر و برای کودکان همچون عموست، پس میتوان با او شوخی کرد و راحت بود. وجود «هادی کاظمی» نیز بیشتر بعنوان یک بازیگر کمدی اینگونه است.
هرچند که او امتحان خودرا در نقش یک مامور اطلاعاتی در فیلم «مصادره» (فیلمی که میتوان گفت سوژهاش یکی از الگوهای پیشینی برای «فسیل» بوده است) پس داده است. نشان میدهد انتخاب این دو بازیگر در جامهٔ سبز مامورین ارگان سپاه، بیدلیل نبوده است تا جدا از علت سیاسی و سینماتیکی که پیشتر - بنا به اصل سمپاتی - مطرح شد تا بتواند مخاطب را باری دیگر از مدخل کمدی با سپاه رفیق کند؛ «کمدی سومشخص» فیلم را نیز با روایت کمدیِ هدفمند و به اندازهٔ خود تلطیف کند.
از این روست که میتوان فیلم «فسیل» را مصداق صریح و بارز این جریان و این ساز و کار دانست که بر لبهٔ مرزی میانمایه اما نه چندان منفی گام برمیدارد. با روایتی سوم شخص که ناخواسته قصد رونویسی از فیلم ضعیف و سست «خداحافظ لنین» را دارد. با سوژهای بسیار مستعد به خلق لحظات کمدی اما ابتر و ناتوان در عملگراییِ بدان. چرا که سناریست مبنای روایتش روی شوخی و فقدان شخصیت و سوژه تمرکز دارد، نه ادراک همه جانبه محیطی و پیرامونیِ شخصیت - و قصه-. وگرنه اگر قرار است شخصیتی در مکان و زمانی عوضی، اشتباهی گرفتار شود و دچار مشکلات شود؛ نخست باید با شخصیت همراهی داشته و اورا عمدتا در لانگشات و اتفاقات پیرامونیاش تعقیب کنیم و کمتر به خلوت و خانواده او بپردازیم. نه که در حوادث مهم وی که جانش در خطر است از روبرو با او باشیم و همراهی وی را نکنیم.
سکانس شعارنویسی بعد از انقلاب شخصیت را یادتان میآید؟ او ترس آن دارد که «خسروی» - مامور ساواک - بیاید و شعار «مرگ بر شاه» را در کوچهشان ببیند. چون هنوز فکر میکند که قبل از انقلاب به سر میبرد. بنابراین با جهانبینی پیشینی که از دوران پهلوی دارد، سریعالسیر دست به کار میشود تا شعار را پاک و یا اصلاح کند. این کنش بالذاته کمدی است چون شخصیت از رخدادها و تغییرات پیش آمده مطلع نیست، از اینرو با منطق شخصی خود رفتار میکند، حتی اگر به ضررش باشد. اما وقتی مامورین کمیته میآیند، بجای آنکه دوربین به همراه او برود تا بُهت و وحشت اورا از برهم خوردن منطق رفتاریاش نشان دهد - چون از نظر خودش، او کار اشتباهی نکرده - برعکس دوربین داخل کوچه، کاملا خنثی، میایستد تا شخصیت اصلی را ببرند.
خب. این سکانس بعنوان نمونه، در اولین مواجهه مخاطب را وادار به تبسم روی لب میکند، آنطور که حتی ذهن مخاطب پیشتر را تجسم کرده و میل دارد که تن به خندیدن دهد. اما از آنجا که دوربین خنثی است و مخاطب مشغول نظاره و مشاهده روایت از طریق دوربین است، مخاطب نمیداند علت آنکه بخندد چیست. چون نه دوربین بدرستی به او نکتهای ظریف و استعاری داده است و نه نکتهای از عدم تجانس محیطی-زمانیِ شخصیت که براستی باید کمدی باشد را در سکانس مذکور به چشم مخاطب نداده است تا با پیروی از آن بخندد و شارژ شود. لذا خندهاش را بالا نیامده قورت میدهد.
این همان جلوه «کمدی سومشخص» است که نه مخاطب میتواند شوخی را شخصیسازی - و از آنِ خود - کند و دوربین و روایت قادر است ذرهای به بحرانِ شخصیتاش نزدیک شود. چون روایت فیلم نمیداند خانواده اصلیترین هسته و شالوده بلامنازع یک شخصیت است، که بصورت درونمتنی، حتی اگر فرهنگ و عقیده یک جامعه عوض شود، خانواده کمتر تغییر میکند. اما فیلمساز با روایت اساسا مرتجعی که دارد قصه و کمدی را در گذشته جستجو میکند و قادر نیست در رویارویی شخصیت با زمان و مکان اشتباهی، الگوریتمی کمدی از خواستنها و نتوانستنهای شخصیت خلق کند.
لهذا جنس کمدی فیلم «فسیل» از جنس کمدیهای سومشخصی است که با اندک شرف روایتی دارد، در عین احترامی که به کانون خانواده سعی میکند بگذارد اما به مسائل اصلی و کلیدیاش نزدیک نمیشود و از دور با آنان مواجه میشود. از طرفی بخواهد هم به مسائل کمیک نزدیک بشود نمیتواند، چون خصیصه «کمدی سوم شخص» اساسا دوری جستن از عناصر و رخدادهای «کمدیاصیل» است. چون از سینما بیرون نیامده که بخواهد در سینما یافت شود. از حائل بیتشخص و لجام گسیخته و محفلی - ولو عوامانه - بیرون آمده است که حتی متعلق به کلیت عامه مردم هم نیست.
از اینرو پیش از اینکه در گذر زمان قوام گیرد، در گذر زمان تاریخ انقضایش تمام میشود. حال هرچقدر هم فیلمنامه (اگر بخواهیم به نکتهای مثبت اشاره کنیم) دست روی تمِ حافظهٔ شفاهیِ مردم بگذارد تا بگوید مردم نمیتوانند حتی با تغییر حاکمیت از «حکومت پهلوی» به «حکومت جمهوری اسلامی»، ترانههای کوچه بازاری - مثل «ملوس جاده چالوس» - را از زیست و خاطرشان پاک کنند؛ اما روایت نامرئی قصه، توان این مساله را ندارد که این موضوع بسیار مهم و درخور بحث و بررسی را - حافظهٔ شفاهیِ مردم - (که شاید بتوان گفت برای اولین بار در سینمای ایران اینچنین بدین موضوع، به همراه ترانهای مثبت و سفارشی برای «محمدرضا شاه پهلوی» اشاره میشود) به زبان سینما باز کند. و چه حیف که تصویر فیلم، آن قوه و استعداد کافی را برای مواجهه با مقوله حافظه شفاهیِ مردم ندارد تا بتواند بدرستی - و به زبان سینما - با آن شوخی کند. چون مساله را پیشتر - بخاطر افتادن در دام «کمدی سومشخص» - برای خودش شخصی و درونی نکرده است که حال این مسأله برایش مهم باشد تا چیزی سوای سوژهاش در طول فیلم برای گفتن داشته باشد.
سوال: در طول فیلم، روایت چیزی برای گفتن داشته است؟ وقتی قرار است همه چیز سطحی و ویترینی و و ویدئویی - مثل ویدئوی خانوادگی شخصیت - نمایش داده شوند و از تاریخ صرفا جستاری به ساواک و برنامه رنگارنگ و اعلیحضرت زده شود، بدون اینکه گره و کشمکشی برای مخاطب دغدغه شود، دیگر چه احتیاجی به الگوریتم و ساختار کمدی و شخصیتپردازی است؟ با این قراین میتوان گفت که روایت فیلم «فسیل» - با تمام مرز و محدودیتی که سعی میکند نگه دارد تا بر ورطه ابتذال و لمپنیسم نیفتد - اما به شوخیهای سطحی کوچهبازاری و کنایههای سیاسی به مجاهدین خلق و حزب توده بسنده میکند.
فیلمنامه بهنقد نگرش چپها دستیازی میکند تا عمده خندهاش را از این مساله اخذ کند - که از آن فراتر هم نمیرود. هرچند که معدود لحظاتی را به صرف لفاظیهای طعنهآمیز و پرکنایه میتوان تبسمآور تلقی کرد اما در کلیت امر، شخصیتهای «فسیل» بیش از آنکه عمل کنند، حرف میزنند و این حرافی سیر قصه را معیوب و مختل میسازد. این درحالیست که کمدی اساسا کنش است و حرکت.
شخصیت های کمدی[روتین] اساسا باید دست به کنش و حرکت بزنند تا برای رسیدن به هدفشان، موفق شوند. غیر از این باشد اثر درام و تراژدی میشود. مکثها و وقفهها اساسا لازمه روایت دراماتیک است؛ اما در کمدی این سرعت و هیجان است که به شخصیتها - ولو غلط - برای موفقیتشان انرژی و نیرو میدهد. اگر شخصیت درنگ کند و سره را از ناسره تشخیص دهد که دیگر کمدی خلق نمیشود.
درحالیکه فیلمنامه فسیل پر است از این جنس درنگها و وقفهها که موجب میشود شخصیت با خود خلوت کند - درحالیکه نباید اینطور شود. زیرا اگر شخصیت با خود خلوت کند، سریعتر قدرت هضم زمان واقعش را دارد درحالیکه میبایست با مواجهه با محیط و عدم تجانس با پیرامونش این شناخت، کمکم صورت گیرد.
این مساله وابسته به یک فیلمنامه پر کنش و پر حادثه است؛ نه فیلمنامهای که نصف بیشترش بر وقفهها، سکونها و لحظات حیرت غیرکمدی شخصیت هدر میرود. چنانکه فیلمنامه - از آنجا که با جامعه و فضای بیرونی بیگانه است - حتی قادر نیست که فضاسازی کمدیهای ریاست جمهوری «محمود احمدینژاد» را تاب بیاورد، برای همین فورا فیلم را تمام میشود تا هم مجالی برای نسخه دومش - خدا نکند - داشته باشد، هم(مثلا) شرایط سیاسی را نقد کند. خواستههایی که هیچگاه بر مرکب توانستن نمینشیند.
منبع: کانال فرم و فیلم